آمار مطالب

کل مطالب : 200
کل نظرات : 33

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 17
باردید دیروز : 30
بازدید هفته : 193
بازدید ماه : 191
بازدید سال : 2198
بازدید کلی : 29261

Alternative content




فال حافظ

کد متحرک کردن عنوان وب

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

کد حرکت متن دنبال موس حدیث موضوعی

http://uploadboy.com/free12802.html

آخرین مطالب مسجدنما

↑ شما هم کدش را داشته باشید

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : محمدمهدی
تاریخ : 19 دی 1391
نظرات

بدینوسیله به اطلاع می رساند کانون فرهنگی هنری شهدای ثارالله مسجد امام حسن عسگری (ع) شهرستان بروجرد  برای رفاه حال همشهریان عزیز بروجردی اقدام به راه اندازی خدمات ذیل با کیفیت بالا و قیمت مناسب نموده است  .

 

1-پرینت print

2-اسکن بر روی CD

3- کپی Copy 

4- تحقیق دانش آموزی 

5-خدمات اینترنتی

6- گیم نت و بازی های رایانه ای مجاز 

آدرس :  خیابان امام حسن عسگری (ع) جنب مسجد امام حسن عسگری (ع) ، کوچه شهید فکور کانون فرهنگی هنری شهدای ثارالله ، تلفن 06624465900

تعداد بازدید از این مطلب: 765
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدمهدی
تاریخ : 19 دی 1391
نظرات
اصبغ بن نباته گوید: هنگامى که امیرمؤمنان علیه‏السلام ضربتى بر فرق مبارکش فرود آمد که به شهادتش انجامید مردم بر در دارالاماره جمع شدند و خواستار کشتن ابن ملجم - لعنه الله - بودند. امام حسن علیه‏السلام بیرون آمد و فرمود: اى مردم! پدرم به من وصیت کرده که کار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم. اگر پدرم از دنیا رفت تکلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم ميگیرد. پس بازگردید خدایتان رحمت کند.مردم همه بازگشتند و من بازنگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: اى اصبغ! آیا سخن مرا درباه پیام امیرمؤمنان نشنیدى؟ گفتم: چرا. ولى چون حال او را مشاهده کردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثى از او بشنوم، پس براى من اجازه بخواه خدایت رحمت کند. امام داخل شد و چیزى نگذشت که بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل شدم دیدم امیرمؤمنان علیه‏السلام دستمال زردى به سر بسته که زردى چهره‏اش بر زردى دستمال غلبه داشت و از شدت درد و کثرت سم پاهاى خود را یکى پس از دیگرى بلند مي ‏کرد و زمین مي ‏نهاد. آن گاه به من فرمود: اى اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدى؟ گفتم: چرا، اى امیرمؤمنان، ولى شما را در حالى دیدم که دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثى از شما بشنوم. فرمود: بنشین که دیگر نپندارم که از این روز به بعد از من حدیثى بشنوى.

بدان این اصبغ، که من به عیادت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم همانگونه که تو اکنون آمده‏اى، به من فرمود: اى اباالحسن، برو مردم را جمع کن و بالاى منبر برو و یک پله پایین‏ تر از جاى من بایست و به مردم بگو: «هش دارید،هر که پدر و مادرش را ناخشنود کند لعنت‏ خدا بر او باد. هش دارید، هر که از صاحبان خود بگریزد لعنت‏ خدا بر او باد. هش دارید هر که مزد اجیر خود را ندهد لعنت‏ خدا بر او باد.»

اى اصبغ، من به فرمان حبیبم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عمل کردم، مردى از آخر مسجد برخاست و گفت: اى اباالحسن، سه جمله گفتى، آن را براى ما شرح بده. من پاسخى ندادم تا به نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم و سخن آن مرد را بازگو کردم.

اصبغ گفت: در اینجا امیرمؤمنان علیه‏السلام دست مرا گرفت و فرمود: اى اصبغ، دست‏خود را بگشا. دستم را گشودم. حضرت یکى از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: اى اصبغ، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نیز همین گونه یکى از انگشتان دست مرا گرفت، سپس فرمود: هان، اى اباالحسن، من و تو پدران این امتیم هر که ما را ناخشنود کند لعنت‏خدا بر او باد. هان که من و تو مولاى این امتیم هر که از اجرت ما بکاهد و مزد ما را ندهد لعنت‏خدا بر او باد. آن گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم.

اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد،باز به هوش آمد و فرمود: اى اصبغ آیا هنوز نشسته‏ اى؟ گفتم: آرى مولاى من. فرمود: آیا حدیث دیگرى بر تو بیفزایم؟

گفتم: آرى خدایت از مزیدات خیر بیفزاید. فرمود: اى اصبغ! رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در یکى از کوچه‏ هاى مدینه مرا اندوهناک دید و آثار اندوه در چهره‏ ام نمایان بود. فرمود: اى اباالحسن! تو را اندوهناک مى‏بینم؟ آیا تو را حدیثى نگویم که پس از آن هرکز اندوهناک نشوى؟ گفتم: آرى، فرمود: چون روز قیامت‏ شود خداوند منبرى بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و شهیدان، سپس خداوند مرا امر کند که بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر کند که تا یک پله پایین‏تر ازمن بالا روى، سپس دو فرشته را امر کند که یک پله پایین‏تر از تو بنشیند و چون بر منبر جاى گیریم احدى از گذشتگان و آیندگان نماند جز آنکه حاضر شود. آن گاه فرشته‏اى که یک پله پایین‏ تر از تو نشسته ندا کند: اى گروه مردم; بدانید: هر که مرا مي ‏شناسد که مي ‏شناسد و هر که مرا نمي ‏شناسد خود را به او معرفى مي ‏کنم، من «رضوان‏» دربان بهشتم، بدانید که خداوند به من و کرم و فضل و جلال خود مرا فرموده که کلیدهاى بهشت را به محمد بسپارم و محمد مرا فرموده که آنها را به على بن ابي‏طالب بسپارم، پس گواه باشید که آنها را بدو سپرده‏ ام.

سپس فرشته دیگر که یک پله پایین‏ تر از فرشته اولى نشسته بر مي ‏خیزد و به گونه‏ اى که همه اهل محشر بشنوند ندا کند: اى گروه مردم، هر که مرا مي ‏شناسد که مي ‏شناسد و هر که مرا نمي ‏شناسد خود را به او معرفى مي کنم، من «مالک‏» دربان دوزخم، بدانید که خداوند به من و فضل و کرم و جلال خود مرا امر فرموده که کلیدهاى دوزخ را به محمد بسپارم و محمد مرا امر فرموده که آنها را به على بن ابيطالب بسپارم، پس گواه باشید که آنها را بدو سپردم. پس من کلیدهاى بهشت و دوزخ را مي ‏گیرم. آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرمود: اى على، تو به دامان من مي ‏آویزى و خاندانت‏ به دامان تو و شیعیانت‏ به دامان خاندان تو مي ‏آویزند. من (از شادى) دست زدم و گفتم: اى رسول خدا، همه به بهشت مي‏رویم؟ فرمود: آرى به پروردگار کعبه سوگند.

اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم که حضرتش چشم از جهان پوشید درود خدا بر او باد.

تعداد بازدید از این مطلب: 501
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدمهدی
تاریخ : 19 دی 1391
نظرات

كمك دهندگان آسماني

آخرین رسول الهى ، حضرت محمّد بن عبداللّه صلّى اللّه علیه و آله ، در آخرین روزهاى عمر پر برکت خود، خلیفه اش امیرالمؤ منین علىّ بن ابى طالب (ع) را کنار بستر خویش خواند و پس از توصیه هایى پیرامون مسائل مهمّ در امور مختلف ، فرمود:

یا علىّ! تنها کسى که مرا غسل مى دهد تو هستى .

حضرت علىّ بن ابى طالب (ع) اظهار داشت : فدایت گردم ! آیا من به تنهائى توان غسل دادن جسد مطهّر شما را دارم ؟
رسول خدا (ص) فرمود: جبرئیل (ع) مرا به این موضوع دستور داد و او هم از خداوند متعال چنین دستورى را گرفته بود.
حضرت علىّ (ع) اظهار داشت : یا رسول اللّه ! چنانچه به تنهائى توان غسل شما را نداشتم ، آیا مجاز هستم که از شخص دیگرى کمک بگیرم ؟
در این موقع جبرئیل (ع) به پیامبر خاتم خطاب کرد: اى محمّد! به علىّ بفرما: که خدایت تو را سلام مى رساند و دستور مى دهد: خودت باید پسر عمویت رسول خدا را غسل دهى .
و این سنّت الهى است که پیغمبر را فقط خلیفه او غسل مى دهد.
پس از آن پیغمبر خدا (ص) فرمود: اى علىّ! توجّه داشته باش که تو تنها نخواهى بود؛ زیرا کمک دهندگانى از طرف خداوند رحمان خواهند آمد تا تو را در غسل من یارى نمایند و آن ها بهترین یار و یاور مى باشند.
حضرت علىّ (ع) سؤ ال نمود: یا رسول اللّه ! فدایت گردم ! آن نیروهائى که مرا در این امر کمک مى نمایند، چه کسانى هستند؟
پاسخ داد: جبرئیل ، میکائیل ، اسرافیل ، ملک الموت ، اسماعیلِ ماءمور بر آسمان دنیا، ایشان در غسل من ، تو را کمک خواهند نمود.
پس در این هنگام ، حضرت علىّ (ع) جهت تواضع در پیشگاه مقدّس الهى ، سر به سجده نهاد و عرضه داشت :
((الحمد للّه الّذى جعل لى اءعوانا و إ خوانا، هم امناء اللّه تعالى ))
یعنى ، شکر و سپاس خداوندى را که براى من در غسل پیامبرش یارانى مى فرستد که امینان عرش اویند.

منبع:
مستدرک الوسائل  ج ۲.   

پرهيز از امتياز طلبي

پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله با عده اى از اصحاب خود به سفر رفته بودند. حضرت در بین راه دستور داد گوسفندى را ذبح کنند و غذایى تهیه نمایند. مردى گفت : کشتن گوسفند با من باشد، دیگرى گفت : پوست کندن آن با من باشد سو مى گفت : پختن آن را من به عهده مى گیرم . پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: من هم هیزم آن را آماده مى کنم .
اصحاب گفتند: با رسول اللّه ! پدران و مادران ما فداى شما باد، خود را به زحمت نیندازید، ما خود هیزم را جمع آورى خواهیم کرد.
حضرت فرمود: مى دانم که شما این کار را براى من انجام مى دهید اما خداى عز و جل نمى پسندد که بنده اش خود را از اصحابش ممتاز کند آنگاه برخاست و براى آنها هیزم جمع آورى کرد. 

پرهيز از غضب

مردى به پیامبرصلى اللّه علیه و آله عرض کرد یا رسول اللّه ! مرا تعلیم ده !

حضرت فرمود: برو و غضب نکن .
آن مرد گفت : همین مرا بس است و به جانب قبیله خود رفت . ناگهان در میان طایفه اش جنگى در گرفت و مسلحانه در برابر یکدیگر صف کشیدند. آن مرد هم که وضعیت جنگى را مشاهده کرده مسلح شد و در صف جنگاوران ایستاد. آنگاه سخن پیامبر صلى اللّه علیه و آله را بیاد آورد که به او فرمود: غضب نکن . اسلحه را کنار گذارد و به نزد مخالفین قوم خود رفت و گفت : اى مردم هر جراحت و قتل و زدن بى نشانه اى که در افراد شما به عهده من باشد و خونبهاى آن را مى پردازم .
مخالفین که براى سخنان صلح طلبانه را از او شنیدند گفتند: ما این جریمه را نمى خواهیم . براى شما باشد زیرا ما از شما به این جریمه سزاوارتریم . آنگاه با یکدیگر صلح کردند و با آن کینه از میان رفت . 

خوش برخوردي

مردى به پیامبر صلى اللّه علیه و آله عرض کرد یا رسول اللّه من اقوامى دارم که با آنها صله ارحام مى کنم اما آنها با من قطع رابطه کرده اند. من به آنها احسان مى کنم اما آنها با من بدرفتارى مى کنند، من بر بدیهاى آنها حلم مى ورزم اما آنها بر من جهالت مى کنند.
حضرت فرمود: اگر آن گونه باشد که تو مى گوئى گویا رنج و ناراحتى که از برخورد خوب تو به آنها مى رسد دردناکتر است و تا تو در چنین حالى باشى خداوند پشتیبان تو خواهد بود.  

ميهمان سرزده

از اهل مدینه ، پیامبر صلى اللّه علیه و آله و پنج نفر از اصحاب او را به غذائى که آماده کرده بودند دعوت نمودند. حضرت دعوت آنها را پذیرفت اما وقتى به منزل میزبان مى رفتند در بین راه یک نفر دیگر که دعوت نشده بود به آنها گروید. وقتى به منزل نزدیک شدند پیامبر صلى اللّه علیه و آله به او گفت : آنها تو را دعوت نکرده اند همین جا بنشین تا من با آنها صحبت کنم و همراهى تو را، با آنها در میان گذارم و اجازه ورودت را بگیرم .  

احترام به والدين

مردى به محضر رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله مشرف مى گردد و عرض کرد: یا رسول اللّه به چه کسى نیکى کنم ؟
پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: به مادرت .
دوباره سوال کرد سپس به چه کسى نیکى کنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت .
بار دیگر سوال کرد سپس به چه کسى نیکى کنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت .
بار چهارم سوال کرد آنگاه به چه کسى نیکى کنم ؟
پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: به پدرت .

تعداد بازدید از این مطلب: 549
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدمهدی
تاریخ : شنبه 27 دی 1389
نظرات

 اهانت نشریه صهیونیستی (شارلی ابدو ) را به ساحت قدسی پیامبر مهر و رحمت حضرت محمد مصطفی (ص) محکوم می نماییم  

تعداد بازدید از این مطلب: 583
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدمهدی
تاریخ : پنج شنبه 18 تير 1389
نظرات

مرگ بر اسرائیل ، مرگ بر آمریکا 

تعداد بازدید از این مطلب: 685
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدمهدی
تاریخ : شنبه 1 فروردين 1389
نظرات

تعداد بازدید از این مطلب: 504
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدمهدی
تاریخ : یک شنبه 20 مهر 1388
نظرات

تعداد بازدید از این مطلب: 511
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدمهدی
تاریخ : یک شنبه 5 خرداد 1387
نظرات

تعداد بازدید از این مطلب: 585
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


نویسنده : محمدمهدی
تاریخ : دو شنبه 23 ارديبهشت 1387
نظرات

تعداد بازدید از این مطلب: 530
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدمهدی
تاریخ : یک شنبه 11 فروردين 1387
نظرات

تعداد بازدید از این مطلب: 621
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 20 صفحه بعد

به وبلاگ ما خوش آمدید کانون فرهنگی هنری شهدای ثارالله - شهرستان بروجرد تلفن :06642465900


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود